گاهی بخواهی به خلوت ترین کنج تنهایی پناه ببری، سدهایی زیادی بر سر راهت می بینی و زمان مجالی نمیده... اونجا فرصت اه کشیدن نداری.. نمیدونم چطور میتونم به تصویر بکشم اون لحظه ها را ... چون گاها فرد دوست, ...ادامه مطلب
چرا همینطور که دارم پیرتر می شم از جنبه هایی زیادی سنگ دل،خشن و بی رحم می شم و در نقاط کمی خیلی خیلی رئوف تر؟ چرا دنیا دیگه کمتر اذیتم می کنه؟ شاید چون بیشتر شناختمش؟ شاید نه، دارم بیشتر کسبش می کنم و زمینی می شم؟ شاید هم این عروس هزار چهره، منو غصب کرده و نفهمیدم؟ چرا هر وقت دردسر نیست، خودم دنبالش می رم؟ فکرش سوسو می زنه، باور نمی کنم این بیوه ی هزاران رنگ رهام کنه. از برنامه هاش و آدم هایی که سر راهم گذاشته .... چرا نمی گذاره فکری به ذهنم برسه، عملیش می کنه؟ چرا فکرهای راحتی و ... را نداد و عملی نمی کنه؟ همون فکرهایی که دیگه به خنده می اندازنم. تفکری که اگر بیانش کنم از طرف همه ,وقتی,فکر,کنم,قلب,سنگی,داشتن,نیست؟ ...ادامه مطلب