بدنبال سایه رفتن ...؟؟؟؟؟؟؟

ساخت وبلاگ

سلام  

عظیم بر زندگی 

وقتی به پشت سرم 

نگاه  می کنم می بینم که  

همیشه بدنبال سایه بودم  ...  

خدایا چطور می توانم تصور کنم که چقدر  

احمقم ولی خوشحال بودم اگر چه زجر کشیدم 

میگن آدم هر طور بزرگ شد بازم  همونطور عمل میکنه 

این سایه های که دنبال می کردم برام جالب شده 

همون علاقه هایی که فرهنگ جامعه، تفکراتم 

بوده و هستند. آخرش یادم اومد طفلک 

افلاطون عالم مثل را سایه خونده 

بازم شکر می تونم خودم را 

با این مقایسه دلداری  

بدم  ولی حیف 

با این جریان 

جای حکمتهای 

الهی را کجا ی دلم بگذارم 

گاهی با احساساتی که در خلوت و 

... کسب می شد. دقیقا می فهمیدم کسی 

مسیرم را تنظیم می کرده و قدرتی منو می چرخونده 

تا بازم سایه ام را دنبال کنم. چون من که جز به سمت سایه 

خودم نمی رفتم. پس الطاف خدا و شاید گاهی شیطون 

چرخوندنم و رسیدم به اینجا. گاهی قلب آدم از  

جهت حرکت و چرخش به درد میاد و ... 

واقعا اوس کریم داره با تکامل ماها 

چی میسازه؟ خوش بحال 

کسانی که اون طرح 

ساخته شده را 

می بینند. 

.... 

کاش نقش و جهت گیریهامون در هدف آفرینش مثبت باشه  

کاش و کاش و کاش

انشاءالله

+ نوشته شده در  جمعه شانزدهم تیر ۱۳۹۶ساعت 18:43  توسط مهر  | 
عیاران مهر...
ما را در سایت عیاران مهر دنبال می کنید

برچسب : بدنبال,سایه,رفتن,؟؟؟؟؟؟؟, نویسنده : aiiaranemehro بازدید : 150 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 11:46