مادربزرگم
یک دفعه صدا میزد:
برادرم داره میاد ... دستش پره
یا میگفت داره سبک سنگین میکنه که بیاد
یا نیاد. بعضی وقتها به نوه های خودش یا برادراش یا
فامیلهای شوهرش با اسم فوش می داد یا دعاشون میکرد
... زیاد بودن این حالتها... میپرسیدم: میگفت از خارانیدن کف دست و پام
متوجه این حالتها میشم ... با برگشتن به خونه و تجربه اش کمی
همچین راز و رمزهایی را کسب کردم. آره واقعا میشه
وقتی میشه از مکان خاریدن دست و پا به فکر
دیگران پی برد، واقعا نمیشه به
راز آفرینش و اهداف در
پیشش اعتماد
داشت
؟
اوس کریم مخلصیم
و منتظر... بعد از مرگ
انتظار را دوست ندارم
پس بعد از مرگ را ...
بهشتی میخوام و دلخوشی
انشاءالله
برچسب : نویسنده : aiiaranemehro بازدید : 174