آخرین مطالب
امکانات وب
روزی روزگاری
دخترکی بود در دهی
که می گذشت از آن بیشمار آگاهان
همه می خواستند دنیا بسازند و همیشه در این گفتگو
دخترک قصه این وسطها می شنید و با خود می اندیشید چه خوب
اینان و دیگران می سازند و من می نویسم، میشوم بزرگترین قلم زنی که هست
کم کم این اندیشه به سراغ دخترک آمد که چرا اینان یا کشاورزند یا گوشه نشین خلوتی دنج...؟
حال دخترک، خانمکی است میانسال، قلم زدن را خوب می شناسد و به جان خریده اش، اما
خدا خدا می کند گوشه ای دنج در خلوتکده ی دورافتاده ای بیابد تا در زیر سقف آسمان هم
که باشد تکه زمینی بیابد و بهترین کشاورز باشد، در کنار درختان سر به فلک کشیده
چندین پرنده ی اهلی و وحشی و گوسفندی چند .... بنوازند دلش با عشوه
آفرین بر این جهان بی همتا ... که خوب ساخت امثال آنها را
خانمک اینجا چقدر می خندد که یافت پاسخ
کودکیش را و چه خوب شد که
بداند زندگی باید کرد
تا زمانی که
حق
جای خود را دارد
جای حق آن بالاست
بر فراز ابرها، نه بر فراز کهکشانهاست
هر کجا حق هست خوش باد، زندگی نوشش باد
داند این دوران هم سپری خواهد شد، دختری دیگر هم
بال و پر خواهد خواست تا بیابد حق را، آن زمان او هم چند نالانست
اما بار دیگر می یابد که حق آن بالاست و همینجور خواهد بود
پس زندگی نوشم باد. خواهم از حق ارامش
چشم بینا، روح والا، عقلکی کم
خواهش بس بالا، که بیایید
آدمها، خودمان وقفه ای
حق باشیم دستها
همه از زیر پیدا
رو به آسمان
قلبها آویزان
همه ی
عاطفه ها جاری
حال اینجا حق هست
تو بگو ایا می نوازیم یک بار
دستها را؟ قلبها را؟
آه از مردم
بی عمل
مردم زیاده خواه و
خاطر دروغین خواه، عاشقان
بی بنیان، عشق را به ابلیسان فروش
آه از این همه گفتار، دمی نیاسودن و گفتن
پی ایراد تن رفتن چرا؟ راهش پوشش است آیا؟
اگر پوشش است نالیدن چرا؟ عمل در کجاست؟ اما
اگر تغییر می خواهید اقایان؟ پس به ابلیس اجنبی چرا فروخته اید؟
ابلیس دشمنی اش حتمی است. گوش دادن به او رسمی است بی پرسش.
جهنم است جایت... همین و بس ای والا.... خواهی رها شوی؟
بیا اینجا... همره همسنگران حق باش، تا بیابی شاید
جایگاهی اینجا، آن زمان خواهند دید که
چه ... در چنته داری آیا؟ شایدم
نه، گفتی رها باشی
از غمها لحظه ای
چند آنجا
....